سفر به شمال
14 تیر به سمت شمال حرکت کردیم و به قصد خونه خاله رقیه البته خیلی یهویی تصمیم گرفتیم که بریم مثل همه سفرهای منو بابایی،تو ماشین که زیاد اذیت نکردی ولی وای که اونجا چقد شیطنت کردی و ازونجایی که اونا بچه کوچیک ندارن و همه وسایلشون خطرناک بود من همش باید دنبال تو میدوییدم و توهم بیشتر ازین کار خوشت میومد و بیشتر اینور اونور میرفتی کلا بد غذا شدی و یه روزم که خیلی بهونه میگرفتی که باز فکر کنم به خاطر دندونت بود دندون نیش پایینت که 20 تیر زد بیرون و نیش بالاتم که 5 تیر جوونه زد. کنار دریا هم بردیمت طبق معمول از آب میترسیدی و گریه میکردی و میچسبیدی به مامانی مثل دفه پیش که برده بودمت پل زمانخان کنار رودخونه،ولی کنار ساحل خیلی شن بازی کردی کلا عا...
نویسنده :
مامایی و بابایی
8:29